معجزه سفره افطار در پاتوق کارتن خوابها
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۵۷۵۸۹۱
خدا میداند آن رانندههایی که وقتی از خیابان فرعی نزدیک به پاتوق کارتن خوابهای خلازیر رد میشوند پایشان را بیشتر روی گاز میگذارند تا سریع از پاتوق نشئهها دور شوند، امروز با دیدن یک سفره افطاری وسط همان پاتوق، چه فکری پیش خودشان میکنند. چه جملههایی در ذهن شان رد و بدل میشود؟ مثلاً ممکن است بگویند کارتن خوابی که از صبح تا شب خمار است و از شب تا صبح دنبال دله دزدی و جور کردن پول مواد فردایش، سفره افطار به چه کارش میآید! اصلاً این جماعت مگر درکی از ماه رمضان دارند؟ حتی ممکن است یک انتقادی هم به بانی سفره کنند و بگویند به جای سفره افطار انداختن برای کارتن خواب ها، این هزینه را بدهید برای افطاری چند روزه دار واقعی نیازمند تا ثوابش هم دو چندان شود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بیشتربخوانید
سفره افطاری که برای کارتن خوابها پهن شد +عکساما ما در عصر یک روز بهاری ماه رمضانی دعوت تان میکنیم به سفره افطار وسط معرکه کارتن خوابهای خلازیر تا هر چه در ذهنتان رشتهاید پنبه بشود. خدا را چه دیدید شاید شما هم بعد از خواندن این روایتها و آنچه در این سفره افطاری با میهمانان ته خطیاش گذشت، همین یکی دو روز باقیمانده از ماه رمضان را بانی یک مهمانی افطاری شوید برای جماعتی که خیلی هاشان منتظر یک جرقهاند برای تغییر.
از کنارگذرآزادگان بعد از پل شهید کاظمی که رد شدید رد کورههای آجرپزی را بگیرید، کمی جلوتر میرسید به یک فرعی. آخر فرعی رو به روی کانکس خدمات کاهش آسیب، برو و بیای سفره افطاری را میبینید. کارتن خوابها هم که معرف حضور هستند. با همین نشانهها که مدیر موسسه کاهش آسیب نور سپید هدایت میدهد و عبور از یک جاده خاکی میرسیم به مقصد.
*یک دعوت ویژه از کارتن خوابهای زیر زمین
هوا نیمه ابر است و باد خنکی صورت میهمانان ماه خدا را نوازش میکند. نوای ملکوتی ربنا در محوطه پاتوق کارتن خوابهای ته خطی خلازیر طنین انداز شده و همین نواست که باعث میشود کارتن خوابها یکی یکی از دل پاتوقهایشان با تعجب بیرون بیایند. این پاتوق که میگوییم برای هر کارتن خواب یک شکلی دارد. اینها را قبل از آمدن مان به خلازیر از زبان سپیده علیزاده میشنویم. او گفته بود در پاتوق خلازیر، کارتن خوابهایی زندگی میکنند که مثلاً بعضی هاشان ۲۰ سال است در یک گودال خاکی زیرزمین زندگی میکنند و روز و شب فقط مواد مصرف میکنند.
اما حالا نوای ربنا را که میشنوند و سفره افطار را مقابل کانکس کاهش آسیب میبینند برای لحظاتی دل میکنند از آن خانه کذایی و بیرون میزنند از زیر زمین، از آلونک پر از سیاهی. نزدیک به سفره افطار که میشوند تعجب نگاههای خمارشان هم بیشتر میشود. فکر میکردند قرار است یک پرس غذا مهمان نیت خیر خیران باشند و تمام...، اما تعجب میکنندکه این دفعه یک سفره افطار پیش رویشان است مثل همان سفرههای افطار خانه، با همان مخلفات. از شله زرد و حلوا و نان پنیرسبزی تا آش و یک حال خوب. شبیه حال خوب خانه و میزبانانی که با آنها مثل یک مهمان واقعی محترم رفتار میکنند.
*سر این سفره عمو عزت، عزت دارد
یکی از کارتن خوابهایی که خودش را رسانده پای سفره افطاری پا به سن گذاشته است. پیرمردی هست برای خودش. موها و ریشهای نامرتبش یک دست سفید است. نامش عمو عزت است. هم قطارهایش میگویند چند سالی میشود که کارتن خواب شده. چطور و چرایش را نمیدانیم. اما چشمان عمو عزت از وقتی سر سفره افطار نشسته مدام پر میشود و خالی میشود از بغض. نگفته پیداست که دلش هوایی شده. احساس کرده اینجا سر این سفره مثل اسمش عزت دارد. حتماً یاد مهمانیهایی در خاطرش زنده شده که قبل از افتادن در چاه ویل اعتیاد وکارتن خوابی به آن دعوت میشد یا مهمانیهایی که پدرسالارش بود و همه را دور خودش جمع میکرد.
*اینجا، هم ماه رمضان حرمت دارد هم دعای ربنا شنونده!
دو جوان شانه به شانه هم کشان کشان خودشان را میرسانند به سفره افطاری. هم سن و سال همند. مشخص است که هم پیاله هم هستند و جوانیشان را کنار هم دود میکنند. اینجا، در بیغوله کارتن خواب ها، ماه رمضان حرمت دارد. ربنا شنونده دارد. مصداقش همین دو کارتن خوابند که یکیشان نشئه است و یکیشان خمار. این را میزبان سفره به من میگوید. هنوز اذان مغرب را نگفتهاند. آنکه خمار است با آن دستهای سیاه و صورت سیاه چردهای که معلوم نیست چند وقت است رنگ حمام به خودش ندیده، حرمت نگه داشته و منتظر صدای اذان میماند برای خوردن غذا با اینکه روزه نیست. دستهایش را رو به آسمان بلند کرده. خیلی دوست دارم بدانم در دلش چه میگذرد و دعایش چیست، اما ترجیح میدهم خلوتش را به هم نزنم. شاید تلاطم درونش یک خروجی داشته باشد و آشتی کند با زندگی. تک تک این صحنهها پاسخ روشنی است برای افرادی که ممکن است بگویند سفره افطار انداختن برای این جماعت بیهوده است. اگر شما هم جزو همین دسته هستید با ما همراه شوید برای شنیدن ادامه روایتها.
*وقتی دست محبت باشد
بانی این سفره افطاری حرفهای زیادی برای گفتن دارد. اینکه وسط پاتوق سفره افطاری پهن کرده که چه بشود؟ «سپیده علیزاده»؛ مسئول موسسه نورسپید هدایت همه سالهای جوانیاش را وقف حمایت از زنان ومردان آسیب دیده کرده است. روش کاری او و مددکارانش حمایت است. زبانشان هم زبان محبت است و همدلی نه زبان زور و نصیحتهایی که تهش قرار است کارتن خواب سر از کمپ اجباری در بیاورد و مدتی بعد هم روز از نو و روزی از نو.
چند دلیل و مدرک مستند هم دارد برای اثبات درست بودن این نوع حمایت. همه بانیان سفره افطار در تب وتاب هر چه بهتر برگزار شدن این بزم افطاریاند. علیزاده هم همین طور، اما در همین هیاهو میپرسیم کجایند سندهای معتبرتان؟ و آن وقت است که یکی یکی زنان جوان و پا به سن گذاشتهای را نشانمان میدهد که در حال پذیرایی از کارتن خوابها هستند.
*این سندهای معتبر
مونا، شهرزاد، بهناز. این سندهای معتبر، مددیاران اعتیادی هستند که تک تکشان پیش از این، کارتن خواب بودند و هر کدام اوضاعی بدتر از کارتن خوابهای ته خطی اینجا داشتند. علیزاده مونا را نشانمان میدهد و میگوید: «مثلاً همین مونا ۲۶ سال کارتن خواب ته خطی بوده. یعنی نیمی از عمرش را» و بعد ادامه میدهد: «وقتی میگوییم ته خطی یعنی هر خلافی را فکرش را بکنید کردهاند و ترس از هیچ چیز نداشتهاند.»، اما یکی پیدا شد که پیدایشان کرد وسط معرکه خلاف و خماری و نشئگی و دست محبت کشیده روی سرشان و مادری کرده برایشان. حالا تک تک همین به قهقهرا رفتهها شدهاند ناجی کارتن خوابهای مثل خودشان. یک تیم ۱۴ نفره قدرتمند.
«مونا» یا همان ننه کارتن خوابهای پاتوق که این روزها مددیار اعتیاد است، ۲۶ سال کارتن خواب بوده و حالا ناجی معتادان کارتن خواب است
*ماجرای اوور دوز کارتن خواب و احیا
«ننه! ننه! بدو. یکی اونجا اوردوز کرده!» صدای یکی از کارتن خواب هاست. هاج و واج ماندهایم که به قول خودشان ننه این کارتن خوابها کیست؟ که مونا از آن طرف سفره افطار به سرعت برق و باد خودش را میرساند و میروند بالای سر جوانی که از شدت مصرف مواد، آور دوز کرده. قبل از رسیدن ننه، یکی از کارتن خوابها که احتمالاً خمار بوده خواسته در حق هم پاتوقیاش سنگ تمام بگذارد و پتوی پارهای را روی پسرک انداخته. صحنه آور دوز کردن و ریق رحمت را سر کشیدن در میان کارتن خوابها یک صحنه عادی و طبیعی است. اما آن کارتن خواب دوم که انگارکمی سرحالتر بوده، فهمیده که سوژه هنوز تمام نکرده و ننه را صدا میزند.
ننه دستها را قلاب میکند و با همه توان میگذارد روی قفسه سینه پسر کارتن خواب و شروع میکند به احیا. میشمرد؛ هزار و یک... هزار و دو... هزار و سه. ما هم دورتر میایستیم به تماشا. پنج دقیقهای عملیات احیای ادامه پیدا میکند و به برکت سفره افطار و آن لحظات ملکوتی، عمر جوان کارتن خواب به دنیا میماند و از یک مرگ حتمی نجات پیدا میکند. حالا نوبت اصل کار است.
*معجزه سفره افطار
یکی آن دنیا رفته و برگشته و بعد از آنکه نفسهایش دوباره به شماره افتاده، با صدای االله اکبر اذان که در بیابانهای خلازیر طنین انداز شده به این دنیا بر میگردد، جرقه برای تغییر از همین لحظه آغاز شده است. قدر این لحظه را ننه مونا و سپیده علیزاده خوب میدانند. برای همین هم سفره افطار و مهمانهایش را رها میکنند و مینشیننند رو به روی پسر جوان. نمیشنویم چه میگویند به او. اما بعد از چند دقیقه بغض پسرجوان کارتن خواب میترکد و شروع میکند به گریه کردن و حسن ختام این آور دوز، آن هم درست در چند قدمی بزم افطار میشود تصمیم کبری جوان برای ترک کردن و بازگشت به زندگی. علیزاده کار امروز را به فردا نمیاندازد و سریع دست به کار میشود. یکی از بهبود یافتهها را مأمور میکند و رحمان را سوار ماشین میکنند و به کمپ میبرند.
*هزار راه نرفته...
خدا قوت میگوییم به مونا و سپیده علیزاده و به کلمات پر از توان و وزنشان. اینجا کلمات باید خیلی وزن داشته باشد و قدرت نفوذ تا بتواند راهی پیدا کند در آشفته بازار زندگی کارتن خوابهای ته خطی. اما علیزاده میگوید: «ما فقط نصف راه را رفتهایم. نصف مهمترش مانده. آن بخش مهمتر همراهی است. دست نوازش است. حمایت است. همان چیزی که تک تک این کارتن خوابها تشنه آن هستند. ما رحمان را به کمپ بردیم، اما رهایش نمیکنیم. تا زمان ترک کردن و بعد از آن هوایش را داریم. جرقه اولیه در ذهن این پسر خورده، اما برای ادامه نیاز دارد به دلگرمی. این سفره افطار وسط این بیابان هم مصداقی از همین دست نوازش است. ما اینجا یک کانکس کاهش آسیب داریم برای ارائه خدمات به کارتن خواب ها. همین غذایی که الان کارتن خوابها مینشینند سر سفره افطار و میخورند را میتوانیم مثل بقیه خدمات بهشان بدهیم. مونا همیشه اینجاست. همه زندگیاش را گذاشته برای برگرداندن این کارتن خوابها به زندگی. اصلاً برای همین هم بهش میگویند ننه! اما امروز سفره افطار پهن کردیم. همان خوراکیهایی را سر سفره گذاشتیم که در سفره افطار خانههایمان هست. بلندگو گذاشتیم تا دعای قبل از افطار در پاتوقهای زیرزمین و روی زمین کارتن خوابهای اینجا پخش شود. برای اینکه بفهمند فراموش نشدهاند. احساس میکنند هنوز هستند و در همین حس و حالهاست که یکی مثل رحمان بعد از اوور دوز معجزه میشود در روحش و تصمیم میگیرد برای راهی تازه.»
*پسربچه دو ساله معتاد با دو ماه پاکی!
مونا یا همان ننه کارتن خوابها که خودش روزگاری تک تک این لحظات را در زندگی تجربه کرده این جملهها را تأیید میکند و ادامه میدهد: «ما هم برای همین اینجاییم» و موبایلش را از جیبش در میآورد و عکس پسر بچه دو سالهای را نشانمان میدهد؛ «این بچه را میبینید؟ یک ماه است که پاکی داره.» از گرد شدن چشمهایم میفهمد که چقدر متعجب شدم و قبل از آنکه چیزی بپرسم، ادامه میدهد: «مادرش در همین پاتوق کارتن خواب بوده و از وقتی بچه به دنیا آمده مواد میکشیده و بچه را هم دودی کرده است. خانم علیزاده در همین پاتوق خلازیر دست این مادر وکودک را گرفت. چند وقت طول کشید. آنقدر با مادر دل دادیم و گرفتیم تا بالاخره خودش راضی شد به ترک کردن. حالا مادر و کودک، هر دو در مرکز ترک اعتیاد مادر و کودک هستند. ما رهایشان نکردیم. هر چند روز یک بار بهشان سر میزنیم. حرف میزنیم.»
*شیخ بزرگ! جایتان خالی، دعاهای شما برای کارتن خوابها اینجا اجابت میشود
دو طرف سفره افطاری پر شده از کارتن خوابهایی پر از قصههای نگفته، دردهای نشنیده. اگر کارگردانی اینجا باشد میتواند از سرنوشت هر کدام شان یک فیلم سینمایی به یاد ماندنی بسازد. من هم ایستادهام به نظاره. نگاهم به دستهای سیاهشان است. به چشمهایشان. چشمهای بعضی هاشان عجیب غم دارد. یاد دعاهای شیخ حسین انصاریان در شبهای قدر میافتم. وقتی در آن شبهای ملکوتی سر زد به ظلمت زندگی این کارتن خوابها و گفت: «خدایا! میخوام برای اونایی که هیچ کسی رو ندارن، دعا کنم. واقعاً غریباند؛ معتادان گوشه خیابونا و زیر پلها؛ و یک گروه دیگری که خیلی دلم براشون میسوزه؛ خانمهایی که بر اثر فقر یا بر اثر هوای نفس، دچار آلودگیِ دامن شدن. خدایا همهشون رو با این احیای ما، شریک قرار بده. خدایا! همهشون رو هدایت کن. آگه صدای این مردم رو میشنوی، خدایا همهشون رو بیامرز...»
آ شیخ حسین انصاریان! نفس حق شما و دعای خیرتان شاید دور و دیر، اما دست به دست میرسد به آسمان هفتم تا خود خدا معجزه کند در زندگی کارتن خوابهای از همه جا رانده و مانده. ما امشب، اینجا اجابت شدن دعاهایتان را به چشم دیدیم. جایتان خالی...
منبع: فارس
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: افطاری کارتن خواب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۵۷۵۸۹۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مظلومتر از تئاتر، موسیقی اصیل ایرانی است/تخصیص یارانه دولتی برای سفره فرهنگی مردم
به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، کنسرت «اشعار نو از نغمههای کهن» در نوزدهمین شب موسیقی فرهنگسرای ارسباران در شبهای پنج شنبه و جمعه، ۶ و ۷ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ برگزار شد. در این کنسرت که به سرپرستی محمدرضا برزین و خوانندگی صادق شیخ زاده اجرا شد، تصنیفها و قطعات پیش در آمد اصفهان، شاه ختایی، پنبه جاری، المنت و لله، کهربا، نخجیر، ریشه در خاک، حریم یار، کردی و آفتابکاران با آهنگسازی علی اصغر بهاری، محمد رضا برزین، صادق شیخ زاده و قطعاتی با ملودیهای قدیمی و محلی بر اساس اشعاری ازهوشنگ ابتهاج، فریدون مشیری، فاضل نظری، علی حاتمی، حامد عسگری و اشعار محلی اجرا شد.
صادق شیخ زاده خواننده درباره این کنسرت گفتوگویی با خبرگزاری آنا انجام داده که مشروح آن را میخوانید:
لطفا درباره جزییات این کنسرت برایمان توضیح بدهید .
کنسرت نغمههای کهن یا اشعاری نو از نغمههای کهن یک اجرای دغدغه انگیز برای شنیده شدن نغمههای با اصالت است، آنچه که امروزه بیشتر مردم در ارتباط با گذشته با آن در ارتباط هستند. تمام تلاشمان این بود که بتوانیم در قالب یک موسیقی اصیل به بازخوانی نغمههایی بپردازیم که برگرفته از موسیقی فولکلور، موسیقی دستگاهی یا برگرفته از رسوم و آیینهای مناطق مختلف هستند تا با اشاعه آنها مردم شعر تازه بشنوند و فضایی تداعی کنیم که اگر چه به جهت کلامی به مردم نزدیکتر است، اما ممکن است نغمههای آن در طول سالیان سال فراموش شده باشد.
چطور شد در فرهنگسرای ارسباران اجرا رفتید؟
از سویی به جهت حمایتهای فرهنگسرای ارسباران و اینکه تصمیم گرفتیم جایی اجرا برویم که مردم هم قدرت خرید داشته باشند و بتوانند در این کنسرت شرکت کنند و خوشبختانه استقبال هم از کنسرت خوب بود به طوریکه یک سانس را به دو سانس در دو شب رساندیم ، امیدواریم این استقبال ادامه پیدا کند و بتوانیم در روزهای دیگر هم اجرا داشته باشیم
درباره قطعات و سازندگان آن هم برایمان توضیح دهید؟
اجرا توسط قطعات تنظیم و یا ساخته شده محمدرضا برزین اتفاق میافتد که نوازنده خوبی در ساز سه تار است، سنتور را سوها شمعدانی،عود آناهیتا نصیریان، سازهای کوبهای پویان توکلی ، تنبک امیرحسین تات و ساز سه تار با مسعود صادقی است.
با توجه به مبالغ بالای کنسرتها در این ایام، چقدر قدرت خرید مردم و حضور عموم برای شرکت در این کنسرت برایتان اولویت داشت؟
در واقع این نکته برایمان حائز اهمیت بود، چقدر هم خوب است که دولت و حاکمیت بخشی از هزینههای کنسرتها را تقبل کند. بدون تعارف این تعداد کنسرتی که هر شب در کشور برگزار میشود اگر بخشی از هزینهها را هم دولت بدهد، خیلی استقبال چشمگیر میشود، بنابراین سر سفره فرهنگی مردم باید یارانههای دولتی با حمایتهایی این چنین داشته باشیم که خوشبختانه ما توانستیم از آن برخوردار شویم.
ما امروز میبینیم که حتی خوانندههای شهیر موسیقی ایرانی روی به موسیقیهای الکترونیک و موسیقیهای غیر ایرانی میآورند، حتی به نظر من آن موسیقیها موسیقیهای پاپ نیست همانطور که بهتر از من میدانید موسیقی پاپ موسیقی مردمی هست بنابراین یک موسیقی میتواند موسیقی کلاسیک باشد، فولکلور باشد حتی سنتی باشد به خاطر فرم اجرا ولی پاپ تلقی شود، یعنی جمیع مردم با آن احساس نزدیکی کنند، حتی این موسیقیهایی که توسط بعضی از خوانندهها اجرا میشود و به روی صحنه میرود موسیقیهای پاپ نیستند.
البته برخی هم موسیقی خاص هستند، موسیقی که در ژانر موسیقی الکترونیک، موسیقی کلاسیک، حتی موسیقی کلاسیک غربی است ولی باز این حرف به این منظور و به این مفهوم نیست که آنها نباید باشد چرا آنها هم باید باشند، اما اقبال صد درصدی خوانندگان موسیقی اصیل ایرانی به آن موسیقیها منجر به این میشود که این سمت ما خیلی خالی باشیم ما خیلی تنها و معدود باشیم امروزه شما میشنوید که توسط یک سلسله از هنرمندان عزیز و گرامی ابراز نگرانی درباره تئاتر وجود دارد، این هم به جا است اما واقعا باید بگویم که مظلوم تر از تئاتر، موسیقی اصیل ایرانی است حتی موسیقی سنتی هم نه، موسیقی اصیل ایرانی.
متأسفانه به دلیل ذائقهای که توسط عدهای بین مردم ایجاد شده، دافعه نسبت به سازهایی چون سه تار، سنتور،عود، سازها کوبهای و آواز ایرانی ایجاد شده است، در صورتی که اینها شاخههای موسیقی اصیل ایرانی هستند.
شما سالهاست که در عرصه آواز ایرانی فعالیت میکند، دراین باره چه تجربیاتی دارد و برایمان بگویید.
به عنوان کسی که برنامه های مختلف داشتهام میگویم، که اتفاقاً مردم در مناسبتهای آیینی خودشان بسیار هم علاقمند این موسیقی و آوازها هستند، اگر این آوازها درست طراحی شود برای لحظات خلوت آدمی فوق العاده است.
ما انسانها دارای حالتهای مختلف، متنوع و گوناگونی به جهت روانی هستیم و برای هر کدام از این حالتها موسیقی خاص خود را طلب میکنیم و مثل یک نوع تغذیه روحی است، به همین دلیل ما به تمام فرهنگها که از دل فرهنگ خودمان بیرون میآید ادای دین میکنیم و به آن اصالت میدهیم و در این مواجهه هم نیاز داریم که هر کدام از آنها را مصرف کنیم اتفاقاً موسیقی جدی هم موسیقی مصرفی است، اما موسیقی مصرف شده برای حالات خاص آدمی و هر آدمی البته حالات خاص خودش را دارد اما این طیف حالتها از چند گونه بیرون نیست و من امیدوارم که این نوع اجراها مورد حمایت قرار بگیرد.
بنابراین اگر حمایت درستی صورت گیرد، اقبال مردمی هم زیاد میشود و ما با فوجی از مخاطب روبه رو میشویم، در حال حاضر کنسرتهایی که در سالنهای مجلل برگزار میشوند که بعضا حتی استانداردهای ابتدایی موسیقی را هم ندارند. ما سالن تخصصی اجرای کنسرت کم داریم اما هستند اندازهای که کارمان راه بیافتد.
انتهای پیام/